This is default featured slide 1 title

This is default featured slide 1 title

You can completely customize the featured slides from the theme theme options page. You can also easily hide the slider from certain part of your site like: categories, tags, archives etc. More »

This is default featured slide 2 title

This is default featured slide 2 title

You can completely customize the featured slides from the theme theme options page. You can also easily hide the slider from certain part of your site like: categories, tags, archives etc. More »

This is default featured slide 3 title

This is default featured slide 3 title

You can completely customize the featured slides from the theme theme options page. You can also easily hide the slider from certain part of your site like: categories, tags, archives etc. More »

This is default featured slide 4 title

This is default featured slide 4 title

You can completely customize the featured slides from the theme theme options page. You can also easily hide the slider from certain part of your site like: categories, tags, archives etc. More »

This is default featured slide 5 title

This is default featured slide 5 title

You can completely customize the featured slides from the theme theme options page. You can also easily hide the slider from certain part of your site like: categories, tags, archives etc. More »

 

احمدشاه وسواسی و به‌شدت صرفه‌جود و مقتصد بود

احمدشاه وسواسی و به‌شدت صرفه‌جود و مقتصد بود

شاه بسیار سنت‌پرست بود حتی بعد از سفری هم که به فرنگ کرده بود روی میز و صندلی ناهار یا شام نمی‌خورد و عادت روی زمین نشستن را ترک نکرده بود چون هنوز زیاد چاق نشده بود روی زمین نشستن برایش مشکل نبود.

به گزارش خبرگزاری خبرآنلاین، سحرگاه سه‌شنبه، اول خرداد ۱۳۵۸، در اتاق شماره ۲۳۱ بیمارستان الوند، زنی چشم از جهان فروبست که روزگاری عنوان «بانوی اول ایران» را بر دوش داشت. پیکر او صبح چهارشنبه، همراه تنها دخترش و جمعی اندک از خواهران و برادرانش، بی‌هیاهو و با کمال سادگی به بهشت‌زهرا برده شد و در خاک آرمید. این زن، بدرالملوک والا، دختر شاهزاده ظهیرالسلطان، نواده عباس‌میرزا و نخستین همسر سلطان احمدشاه قاجار، واپسین پادشاه سلسله قاجار بود.

علی بهزادی، مدیر وقت مجله «سپیدوسیاه» که نسبتی خانوادگی با بدرالملوک داشت، همان روزها از فخرالملوک والا، خواهر کوچک بدارالملوک (که گفته می‌شود خاله همسرش نیز بود)، خواست تا برای مجله یادگارهایی از روزگار گذشته بنویسد؛ یادگارهایی درباره آداب و رسوم و شیوه زندگی دربار قاجار و روایت روزهایی که هیجان تغییر سلطنت در هوای کشور جاری بود؛ ماجراهایی که او از زبان خواهر بزرگ‌ترش، همسر احمدشاه، شنیده بود. فخرالملوک این دعوت را پذیرفت و حاصل، مجموعه‌ای از خاطرات بود که در چند شماره «سپیدوسیاه» به چاپ رسید. آن‌چه در ادامه می‌خوانید، سومین بخش از این خاطرات است که در شماره ۱۵ تیر ۱۳۵۸ آن مجله منتشر شده است (قسمت یکم را از این‌جا، قسمت دوم را از این‌جا و قسمت سوم را از این‌جا بخوانید):

مادر احمدشاه عروسش را یافته بود فقط باید خود شاه پسند کند. تا به حال دو سه دختر از نزدیکان را به شاه نشان داده بودند ولی احمدشاه آن‌ها را نپسندیده بود.

یک هفته بعد از این ماجرا ملکه جهان بعد از صرف ناهارِ پسرش نزد او می‌رود، احمدشاه شانزده سالش تمام شده و تازه به سلطنت رسیده بود. احمدشاه عادت داشت به پشتی تکیه دهد و میز کوچکی جلویش بگذارند و ناهار را روی زمین صرف کند. شاه بسیار سنت‌پرست بود حتی بعد از سفری هم که به فرنگ کرده بود روی میز و صندلی ناهار یا شام نمی‌خورد و عادت روی زمین نشستن را ترک نکرده بود چون هنوز زیاد چاق نشده بود روی زمین نشستن برایش مشکل نبود. تازه اگر روی یک صندلی بلند می‌نشست پایش به زمین نمی‌رسید چون قدی کوتاه داشت.

اصولا احمدشاه سه خصلت خاص و مشخص داشت: یکی این‌که بسیار سنت‌پرست بود، البته تصور نکنید از تمدن به دور بود و با زمان جلو نمی‌رفت خیر اما آن‌چه که رنگ و بوی ایرانی داشت مورد توجهش بود. دیگر این‌که بسیار صرفه‌جو و مقتصد بود و شاید هم به قول دشمنانش خسیس بوده ولی در هر حال بی‌بندوبار خرج نمی‌کرد به‌ویژه از بیت‌المال ملت چیزی را هدر نمی‌داد. برای نمونه بد نیست این مثال را بیاورم که قبل از رفتن به پاریس روزی یکی از پیشخدمت‌ها را صدا کرد و تسبیحی را که در دست داشت به او داد و گفت: «این تسبیح مال خزانه است ببر به خزانه‌دار بده و رسید مرا بگیر و بیاور.» که این حرف نشان می‌دهد او اگر تسبیحی را هم از بیت‌المال برمی‌داشت رسید می‌داد.

دیگر این‌که وسواسی بود و در اواخر سلطنتش سیاستش اقتضا می‌کرد بیشتر به وسواس تظاهر کند به این جهت به‌آسانی دست به قلم نمی‌زد و چیزی را امضا نمی‌کرد.

به هر حال آن روز احمدشاه در حالی که به مخده یله [تکیه] داده بود خواجه‌باشی ورود مادر را به اطلاع رسانید. ملکه جهان وارد تالار پنج‌دری شد و شاه به احترام مادر بپاخاست و مادر مثل همیشه پیشانی پسرش را بوسید.

سلطان احمدشاه در دوران کودکی بیشتر در دامان مادربزرگش (مادر محمدعلی‌شاه) رشد کرده و تربیت شده بود. این میل محمدعلی‌شاه بود که ولیعهدش تحت نظر مادرش تربیت شود.

ملکه جهان همسر محمدعلی‌شاه غیر از احمدشاه سه پسر و دو دختر دیگر داشت که نام آن‌ها یکی محمدحسن میرزا ولییعهد بود و دیگری سلطان مجیدمیرزا و نام پسر دیگرش سلطان محمودمیرزا که از این چهار پسر فقط سلطان محمودمیرزا حیات دارد.

دو دخترش خدیجه خانم ملقب به حضرت قدسی و آسیه خانم ملقب به کامران‌دخت بودند و غیر از احمدشاه تمام فرزندان زیر نظر مادر بزرگ شدند.

احمدشاه با تمام علاقه‌ای که به مادربزرگش داشت به مادرش بسیار احترام می‌گذاشت. خوی پسندیده ملکه جهان و فروتنی و مهربانی و تواضع بی‌حدش باعث شده بود که وقتی در پاریس دنیا را وداع گفت و جنازه او را به نجف بردند و کنار همسرش محمدعلی‌شاه دفن کردند ایرانی‌های مقیم عراق و خود عراقی‌ها آن‌چنان تجلیلی از او به عمل آوردند که بی‌نظیر بود و احمدشاه در دوران سلطنت تنها کسی که محرم رازش بود مادرش بود و هر وقت از کار سیاست خسته می‌شد نزد مادرش می‌شتافت ولی ملکه جهان با این‌که زنی مدبر بود هرگز با سیاست کار نداشت و در کارها اعمال نفوذ نمی‌کرد.

به هر صورت وقتی ملکه جهان پیشانی پسر را بوسید، احمدشاه با تعجب سوال نمود: «مادر چه شده که این وقت به ملاقات من آمدی؟» ملکه جهان با تبسم به شاه گفت: «برای اعلیحضرت نقشه‌ای دارم.» شاه با تعجب ابروها را بالا برد (این عادت احمدشاه بود که در حالت تعجب هردو ابرو را با هم به بالا می‌کشید به طوری که خطی روی پیشانی‌اش نمایان می‌شد). ملکه جهان بلافاصله گفت: «میل دارم که اعلیحضرت هرچه زودتر ازدواج نمایند.»

رنگ احمدشاه به سرخی گرایید. او چون هنوز نوجوان بود از حرف مادر خجالت کشید و آهسته در حالی که سرش را پایین انداخته بود سوال کرد: «با کدام دختر؟»

باید یادآوری کنم که دربار قدیم مثل این اواخر نبود که انواع دختران چه زیبا و چه زشت و یا دختران رجال و مقامات بالا در دربار رفت و آمد داشته باشند. اصولا دختران آن عصر این آزادی‌ها را نداشتند و معاشرت‌های زن و مرد و پسر و دختر معمول نبود و انتخاب همسر همیشه با پدر و مادر بوده از طرفی عکس و عکاسی هم مثل امروز نبود که به وسیله عکس جوانی دختری را انتخاب نماید. البته عکاسی در زمان احمدشاه بود ولی برای آگاهی جوانان بد نیست بگوییم که اگر عکسی هم در تهران از رجال قدیم برداشته می‌شد اغلب در اروپا چاپ می‌شد یا هرکس به فرنگ می‌رفت برای یادگاری چند ژست عکس می‌گرفت و در ایران عکس گرفتن بخصوص از طرف بانوان زیاد رسم نبود و چاپ و ظهور عکس مدت زیادی طول می‌کشید؛ پس حتی احمدشاه هم از نامزد جدیدش نمی‌توانست عکس داشته باشد تا او را از روی عکس پسند کند.

در حالی که شاه به فکر فرو رفته بود ملکه جهان به سخن آمد و گفت: «با دختری بسیار زیبا که پنجمین نسل عباس‌میرزا و درحقیقت دخترعموی خود شاه و دختر محمدحسن‌میراز ولیعهدی ملقب به ظهیرالسلطان است.» ملکه جهان وقتی دختر را معرفی می‌کند می‌گوید: «تنها یک نقص در این ازدواج است و آن هم این است که دختر هفده‌ سال دارد و یک سال از اعلیحضرت بزرگتر است. دختر به قدری زیبا و با کمال است که این مسئله نمی‌تواند مانع ازدواج شما باشد. فقط اگر مورد پسند شما شد ازدواج به‌زودی سر خواهد گرفت.»

شاه جوان سرش را به زیر افکند و دیگر سخنی نگفت و گویی می‌خواست با سکوت رضایت خاطرش را بروز دهد.

ملکه جهان هم خوشحال از این‌که شاه ایرادی ندارد از جا بلند شد و رو به پسشر نمود و گفت: «همین روزها ترتیب ملاقات شما را می‌دهم که از نزدیک هم دختر را ببینید.»

ادامه دارد…

۲۵۹

کد خبر 2104672

    خرید ارزان بلیط هواپیما از 900 ایرلاین رزرو ارزان 1.5 میلیون هتل در سراسر دنیا خرید آنلاین بلیط قطار با بهترین قیمت انواع تورهای مسافرتی، برای هر نوع سلیقه اخذ ویزای آنلاین 50 کشور در کوتاه‌ترین زمان صدور فوری انواع بیمه مسافرتی داخلی و خارجی
  • روایتی نفس‌گیر از بزرگ‌ترین فریب قرن بیستم

  • عکس/ ویگن در کنار غلامرضا تختی در یک مراسم خصوصی؛ اوایل دهه ۴۰

  • احمدشاه وسواسی و به‌شدت صرفه‌جود و مقتصد بود

  • مختاری اصفهانی: مصدق مثل خاتمی هر ۹ روز یک بحران داشت/ محمود کاشانی: مصدق از قدرت حزب توده برای سرکوب رهبران نهضت ملی استفاده کرد